سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ارتباط با جن

ارسال  شده توسط  مسعود اولیایی در 86/11/22 12:0 صبح

آیا می توان با جنیان ارتباط برقرار کرد
    
    یکی از مسائل بسیار جذاب قابل بررسی در مبحث موجودات ماوراؤالطبیعه ، ارتباط برقرار کردن با آنهاست . برقراری ارتباط با این موجودات به طرق گوناگون و به دلایل متفاوتی ممکن است صورت گیرد. یکی از انواع ارتباطات ، تسخیر جن است ، که البته امری است ممکن و واقعی . بنابر مشاهدات عینی ، عده ای قادرند جن و حتی شیطان را به استخدام خویش درآورند، مانند مرتاضان و ساحران که در بعضی از کشورهای آسیایی مانند هند با نام «جوکیه » (هندیان طایفه ای از عابدان و عالمان را جوکیه می نامند) معروفند و با ریاضتهای خاص ، که اکثر آنها نیز غیر شرعی است ، قادر به این امر می شوند و حتی افرادی ، بعضی از جنیان را برای مقاصد سودجویانه خود به کار برده و از آنها برای یافتن اموال مسروقه یا برخی امور پنهانی بهره می گیرند. نوع دیگری از برقراری ارتباط که از قدیم الایام در جای جای دنیا و در بین اقوام مختلف مرسوم بوده ، روش جن گیری است ، که معمولا برای انسانهایی که مورد هجوم شیطان و یا یک جن شریر قرار می گیرند و به اصطلاح جن زده می شوند، مورد استفاده قرار می گیرد. در چنین شرایطی جهت خارج کردن جن و شیطان از کالبد و وجود انسانهای مبتلا عملیاتی صورت می گیرد و به گفته شخص مبتلا و شاهدان ، در بسیاری از مواقع نتیجه مثبت حاصل و شخص جن زده درمان شده است . حتی در کشور خودمان نیز افرادی وجود دارند با نام «مامازار» و یا «بابازار» که با مراسم خاصی اقدام به این کار می کنند.
    نوع دیگری از ارتباط، احضار ارواح می باشد و همانطور که گفتیم در واقع این نوع ارتباط، تماس با جنیان است و در واقع جن با اختیار خود با این مدعیان تماس می گیرد و به واسطه تواناییهایش آنها را راهنمایی می کند و گاهی با شیطنتهایی موجب فریب آنها نیز می گردد. اما قرآن کریم راجع به تسخیر جن و شیطان تنها از حضرت سلیمان (ع) یاد می کند، چنان که آمده است :
    «و برخی از شیطانها برای حضرت سلیمان (ع) غواصی می کردند و کارهای دیگری جز این انجام می دادند و ما نگهبان آنها بودیم ». (سوره انبیا آیه ??) بنابراین آیه ، جن هایی که در تسخیر حضرت سلیمان (ع) بودند، از نوع جن های شریر و بد بوده اند، نه از نوع صالحان و خوبان و بنا به روایات موجود، جن های صالح و خوب به اذن الهی از روی رضا و میل در خدمت پیامبران و امامان و بزرگان در می آیند. قسمتی از جنیان مانند باد در هوا پراکنده اند، ممکن است همه جا باشند و در بین انسانها رفت و آمد کنند و با آنان همزیستی مسالمت آمیزی داشته باشند، چنان که در پاره ای از مناطق معتقدند که «این موجودات در همه جا وجود دارند، ولی در دل شبها فعالیت آنها بیشتر شده و مجالس عروسی یا بزم خود را در حمامها، سردابها، مخروبه ها، گورستانها، زیرزمینها، آب انبارها و... برپا می کنند، ولی در صحراها، کنار چشمه ها، زیردرختان بی خار هم وجود دارند و شبها در خانه ها به بازی و گشتن مشغولند و چه بسا بارها از روی رختخواب انسانهای در حال خواب نیز عبور می کنند». (روح های تسخیر شده ، ص ???) و یا در اقیانوس آرام جزیره ای است به نام «کارینا»، در آن جزیره در خانه هر یک از مردم تختخوابی مجلل است که بهترین فرشها و پارچه ها را روی آن گسترده اند و عجیب آن است که اهل منزل حق ندارند روی این تختخواب بخوابند; چرا که معتقدند ارواح به سراغ آنان می روند و این ارواح به چند ساعت خواب احتیاج دارند و این تختخواب هم برای خفتن آنها در نظر گرفته شده و بانوی خانه موظف است هر روز صبح وسایل روی تختخواب را در معرض نور خورشید قرار دهد و آماده استقبال از روحها شود. (اشباح و ارواح ) آیا واژه بسم الله موجب دوری جن می شود پر واضح است که بسم االله نه تنها در دفع و جلوگیری از شیطان (جن شریر و بد) مفید است ، بلکه در رفع و دور کردن آن نیز می تواند موثر واقع شود، چنان که امام صادق (ع) از رسول گرامی اسلام (ص ) نقل می کند که فرمود: «هنگامی که سفره غذا را می گسترانند چهارهزار فرشته بر دور آن جمع می شوند، اگر بنده بسم الله گفت ، فرشتگان می گویند: خدا بر شما و غذایتان برکت فرستد و به شیطان خطاب می کنند که بیرون رو ای فاسق ! تو را برایشان سلطنتی نیست و اگر بسم الله نگفت ، فرشتگان به شیطان می گویند: بیا ای فاسق و با اینها غذا بخور». علامه طباطبایی (ره ) می فرماید: «تقسیم آیه مبارکه (بسم الله الرحمن الرحیم ) در مربعات به حروف ابجد برای جنیان و افراد مبتلا به جن مفید است .
    آنچه مسلم است ، این است که گفتن نام خدا می تواند در دور کردن جنی که با خدا دشمن است موثر واقع شود، ولی در بسیاری از اوقات اذیت و آزار جنیان به واسطه عملی است که از سوی انسان به طور ناخودآگاه صورت گرفته و موجب خشم بسیار جن گردیده است و این دلیلی بر بی ایمانی و بی اعتقادی جن به این واژه نیست ، بنابراین ذکر آن نه تنها او را دور نخواهد ساخت ، بلکه عاصی خواهد کرد و البته جنیان بی آزار و صالح هم هرگز با واژه کریمه بسم الله دور نخواهند شد

جن زده

ارسال  شده توسط  مسعود اولیایی در 86/11/21 2:34 صبح


The image “http://www.catchat.org/funny_pix/sweep_alien.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

زن جوان وقتی پس از ماهها آزار واذیت توسط جن ها ناچارشد تن به خواسته های آنها بدهدو با چشمانی اشکبار در دادگاه کرج حاضر شد. این زن و شوهر جوان پس از چند سال زندگی برای اینکه زن جوان از شکنجه ها و آزار واذیت جن ها نجات یابد طلاق گرفت . 21 تیر ماه سال 1383 زن وشوهر جوانی در شعبه 17 دادگاه خانواده کرج حاضر شدند و درخواست شان را برای طلاق توافقی به قاضی اکبر طالبی اعلام کردند . شوهر 33 ساله این زن به قاضی گفت : من وهمسرم از اول زندگی مان تا حالا با هم هیچ مشکلی نداشتیم ولی حالا با وجود داشتن دو دختر 10 و2 ساله به خاطر مشکلاتی که همسرم به آن مبتلا شده است ناچار شده ایم که از هم جدا شویم. مرد در ادامه حرفهایش گفت : هر شب جن ها به سراغ زنم می آیند واو را به شدت آزار واذیت می کنند من دیگر نمی توانم زنم را در این شرایط ببینم . زن جوان به قاضی گفت : 13 ساله بودم که در یک محضر در کرج مرا به عقد همسرم که 9 سال از من بزرگتر بود در اوردند . درست یک هفته بعد از عقدمان بود که خواب های عجیبی را دیدم .در عالم کودکی بودم و معنای خواب ها را نمی فهمیدم ولی اولین خوابم را هرگز فراموش نمی کنم . آن شب در عالم رویا دیدم که چهار گربه سیاه و یک گربه سفید در خانه مان آمده اند. گربه های سیاه مرا به شدت کتک می زدند ولی گربه سفید طرفداری مرا می کرد و از آنان خواست که کاری به من نداشته باشند از خواب که بیدار شدم متوجه خراش ها و زخمهایی روی بدنم شدم که به آرامی از ان خون بیرون می زد . دیگر ترس مرا برداشته بود حتی روزها وقتی جلوی آینه می رفتم گربه ها را درچشمانم می دیدم . از آن شب به بعد جنگ وجدال های من با چند گربه ادامه پیدا کرد . ( جنها در عالم انسانها و در کوچه و بازار ، معمولا به شکل گربه سانان ظاهر میشوند . البته به هر شکل دیگری هم که بخواهند،متوانند ظاهر بشوند ) در این مورد ابتدا با هیچ کس حرفی نزدم وتنها خانواده من و خانواده او جای زخمها را می دیدند دوران عقد 9 ماه طول کشید چون این شکنجه ها ادامه داشت خانواده ام مرا نزد یک دعانویس در ماهدشت کرج بردند او در کاسه آبی دعا خواند و بعد کاسه را کنار گذاشت به آینه نگاه کردم گربه ها را دیدم آن مرد دعانویس دست وپای گربه ها را با زنجیر بسته بود بعد از آن به من گفت باید چله نشینی کنی وتا چهل روز از چیزهایی که از حیوانات تولید شده استفاده نکنی تا چند روز غذا رشته پلو و عدس پلو می خوردم و این مساله و دستوراتی را که او داده بود رعایت کردم اما روزهای بعد پدر شوهرم که خسته شده بود اجازه نداد که این کار را ادامه بدهم . بعد از جشن عروسی ما، آن گربه ها رفتند .جای دیگر یک گربه سیاه با دوغول بیابانی که پشت سر او حالت بادی گارد داشتند سراغم آمدند . غولها مرا می گرفتند و گربه سیاه مرا می زد . من با این گربه 5 سال جنگیدم تا اینکه یکی از بستگانم ما را راهنمایی کرد تا مشهد نزد دعانویسی برویم. دعانویس مشهدی از ما زعفران - نبات -پارچه و کوزه آب ندیده خواست. او به کوزه چاقو می زد زمانیکه ما از خانه او خارج می شدیم ناگهان کوزه را پشت سرم شکاند و من ترسیدم .او گفت جن ها را از بین برده است . همان شب گربه بزرگ سیاه در حالیکه چوبی در دست داشت به همراه 13 گربه کوچک سراغم آمدند و مرا به شدت کتک زدند حال یک گربه تبدیل به 14 گربه شده بود .باز بستگان مرا راهنمایی کردند سراغ دعانویس های دیگری برویم. در قزوین پیر مردی با ریش های بلند. در چالوس پیر مردی .در روستای خاتون لر. در تهران و…. حتی 40 هزارتومن پول دادیم و دعا نویسی از اطراف اراک به منزلمان آوردیم و 250 هزار تومن از ما دستمزد خواست اما او که رفت همان شب باز من کتک خوردم. در این 12 سال 10-15 میلیون تومن خرج کردیم اما فایده ای نداشت. حتی در بیمارستان نزد چند روانپزشک رفتیم ولی کاری از دستشان بر نیامد. چاقو قیچی سنجاق هرچه بالا سرم گذاشتم نتیجه نداشت. حتی دعا گرفتم. جن ها کیف دعا را برداشتند و چند روز بعد کیف خالی را در گردن دخترم انداختند . گربه سیاه به اندازه یک میز تلویزیون بود او روی دو پا راه می رفت بینی بزرگ قرمز و گوشهای تیز و چشمان براقی داشت و مثل آدم حرف می زد اما گربه های کوچک چهار پا بودند و جیغ می کشیدند.

The image “http://www.catchat.org/funny_pix/wibble_alien.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

از زندگی با شوهرم راضی بودم و همدیگر را بسیار دوست داشتیم . اما جن ها از من می خواستند که از همسرم جداشوم .اوایل فقط شب ها آنها را می دیدم اما کم کم روزها هم وارد زندگی ام می شدند . گربه بزرگ مرا بسیار دوست داشت وبا من حرف می زد به من می گفت از شوهرت طلاق بگیر او شیطان وبد دهن است به تو خیانت می کند . شبها که شوهرم می خوابید آنها مرا بالای سر شوهرم می بردند به من می گفتند اگر با ما باشی و از همسرت جدا شوی ارباب ما میشوی اما اگر جدا نشوی کتک خوردنها ادامه دارد . آنها دو راه پیش پایم گذاشتند به من گفتند نزد دعانویس نرو فایده ای ندارد فقط یا از همسرت جدا شو و یا با ما بیا . آنها شب ها مرا بیرون می بردند وقتی با آنها بودم پشتم قرص بود و از تاریکی نمی ترسیدم چون از من حمایت می کردند . آنها مرا به عروسی هایشان می بردند فضای عروسی هایشان سالنی تمیز شفاف و مرتب بود در عروسی هایشان همه نوع میوه بود در عروسی ها گربه بزرگ یک سر میز می نشست ومن سر دیگر میز و پذیرایی آنچنانی از میهمانان می شد آنها به من طلا و جواهرات می دادند . در حالیکه ساز ودهل نمی زدند اما صدای آن به گوش می رسید در میهمانی ها همه چیز می خوردم و خوش می گذشت اما وقتی پای حرف می رسید آنها مرا به شدت کتک می زدند فضایی که مرا در آن کتک می زدند با فضای عروسی شان زمین تا اسمان فرق داشت . محله ای قدیمی مثل ارگ بم با اتاق های کوچک در فضایی مه آلود و کثیف که معلوم نبود کجاست در آن فضا فقط گربه بزرگ روی صندلی می نشست و گربه های کوچک همه روی زمین روی کول هم سوار بودند بیشتر ساعاتی که مرا کتک می زدند 3 صبح بودحدود 2 ساعت مرا می زدند اما این دو ساعت برای شوهرم شاید 20 ثانیه می گذشت او با صدای ناله های من بیدار می شد و می دید از زخم ها خون بیرون می زند . زخمها رابا بتادین ضد عفونی می کردم وقتی گربه بزرگ مرا می زدجای زخمها عمیق بود اما تعداد زخمها کمتر بود . گاهی که او نمی زد وبه گربه های کوچک دستور می داد آنها خراشهای زیادی به شکل 7 را روی تنم وارد می کردند حتی صورت مرا با این خراشها شطرنجی می کردند حتی گاهی شبها مرا تا صبح می زدند . شبهایی که قرار بود کتک بخورم کسل می شدم و می فهمیدم می خواهند مرا بزنند. آن ها سه سال مدام به من می گفتند باید از شوهرت طلاق بگیری . در حالیکه دختر بزرگم 7 ساله بود من دوباره باردار شدم . آن ها بقدری عصبانی بودن که مرا تا حد بیهوشی کتک زدند.در 9 ماه بارداری بارها آنها به من حمله می کردند تا بچه را از شکمم بیرون بکشند واو را از بین ببرند شبها همسرم بالای سرم می نشست تا آنها مرا کتک نزنند اما او فقط پنجه هایی که به بدنم کشیده می شد را می دید وکاری نمی توانست بکند . زمانی که منزل مادرم می آمدم جن ها با من کاری نداشتند و سراغم نمی آمدند اما به محض آنکه پا در خانه شوهرم میگذاشتم آنها اذیت وآزار را شروع می کردند . یک شب پدر شوهرم گفت تا صبح با قمه بالای سرت می نشینم و هر چند وقت قمه را از بالای سرت رد میکنم تا آنها کشته شوند. نزدیکیهای صبح پدر شوهرم چند لحظه چرت زد که با صدای فریاد من بیدار شد ودید بدن من به شدت زخمی و خون آلود است . پدر شوهرم سر این قضیه 4 ماه مارا به همراه اثاثیه مان به منزل خودش برد اما شب که خوابیده بود آنها سراغش آمده و گفته بودند عروست کجاست و او گفته بود در ان اتاق با دخترم خوابیده است. صبح که از خواب بیدار شدم دیدیم صورتم خون آلود است . دیگر کمتر کسی به منزل ما رفت وآمد داشت . یکبار برادرم آمد به منزلمان و دید دخترم مشقهایش را می نویسد ومن حمام هستم اما صدایی از حمام نمی آید بعد از 20 دقیقه که در را باز کرد می بیند من در حمام زیر دوش غرق در خونم .یکبار به دستشوئی رفته بودم و تا 3 ساعت بیرون نیامدم. خواهرانم که نگران بودند در را بازکرده و دیدند تمام بدنم چنگ خورده و جای خراش است . گربه بزرگ دوپا علاقه زیادی به من داشت او فقط فردای من را به من می گفت او در مورد من بسیار تعصب داشت و اگر کسی به من توهین می کرد او می گفت تو چیزی نگو تلافی اش را سرش در می آورم . همیشه همه می گفتند آه و نفرین تو می گیرد . من کاره ای نبودم فقط حمایت و تعصب جن ها بود بیشتر اوقات می فهمیدم بیرون چه اتفاقی می افتد حتی خیلی وقتها که قرار بود جایی دعوایی شود من خودم را قبل از آن میرساندم تا جلوی دعوا را بگیرم . همه به من میگفتند اگر از آنها جواهرات بخواهی برایت می آورند .یکبار از آنها خواستم آنها یک انگشتر بزرگ مروارید که حدود 30 نگین اطراف آن بود برایم اوردند اما گفتند تا یک هفته به کسی نگو و بعد آشکارا دستت کن اما شوهرم آنرا در جیبش گذاشت وبه همه نشان داد .جن ها آمدند آنرا بردندوبه من گفتند لیاقت نداری . دیگر کم کم نیرویی مرا به خارج از خانه هدایت می کرد و بی هوا بیرون از منزل می رفتم اما نمی دانستم کجا بروم . این اواخر به مدت سه ماه زنی جوان و بسیار زیبا با موهای بلند و طلایی رنگ در حالیکه چکمه ای تا روی زانوهایش می پوشید از اوپن آشپزخانه وارد منزلمان می شد .دختر کوچکم او را دیده و ترسیده بود. روی چکمه هایش از پونز پوشیده شده بود او روزها به خانه ما می امد و بسیار کم حرف می زد و زیبایی و قدرت این زن حیرت اور بود او بدون انکه چیزی بگویم ذهن مرا می خواند و کارها را انجام می داد حتی دکور منزل را تغییر می داد و لباسهای او مانند لباسهای من بود اگر من در منزل روسری به سر داشتم اوهم روسری به سر داشت. او در منزل همه کارها را می کرد اما وارد آشپزخانه نمی شد و چیزی نمی خورد .یکبار برای من گوشت قربانی آورد . تا اینکه همسرم به خانه برگشت و از تغییر دکوراسیون اتاق خواب ناراحت شد و آن را مانند اولش کرد. زن چکمه پوش دیگر سراغم نیامد ولی گربه بزرگ گفت همسرت تاوان کارش را می دهد و همسرم به زندان افتاد. این روزهای آخر سه زن ویک مرد به سراغم آمدند و در اتاق پرستاری مرا اذیت می کردند یکی از زن ها شبیه من بود آزار آنها که تمام می شد گربه ها می آمدند . از شوهرم خواستم که از هم جدا شویم دیگر توان مبارزه با آنها را نداشتم روز ها در حین جمع وجور کردن خانه ناگهان بویی حس کردم بویی عجیب بود می فهمیدم الان سراغم می آیند و مرا به قلعه می برند و کتک می زنند. ناگهان بیهوش می شدم گاهی تا 48 ساعت منگ بودم راه میرفتم و غذای زیادی می خوردم اما خودم چیزی نمی فهمیدم. صبح روز بعد زوجین در دادگاه حضور یافتند روی صورت زن جوان زخم عمیق سه چنگال با فاصله ای بیشتر از دست انسان وجود داشت و صورت و دست های زن خون آلود بود . در 10 مرداد حکم طلاق صادر شد. زن جوان گفت جن ها دیشب آمدند ولی دیگر مرا نمی زدند آنها خوشحال بودند و گفتند اقدام خوبی کردی آن را ادامه بده این زن جوان گفت : رای طلاق را دوماه بالای کمد گذاشتم و اجرا نکردیم آن ها شب سراغ من آمدند ومرا وحشتناک کتک زدند طوریکه روی بدنم خط ونشان کشیدند. با همسرم قرار گذاشتیم ساعت 19 عصر روز بعد برای اجرای حکم طلاق به دفترخانه برویم و حضانت دو دختر م به همسرم سپرده شد . ساعت 17 آنروز قبل از مراجعه به محضر همسرم مرا نزد دعانویسی برد. مرد دعانویس به همسرم گفت : اگر زنت را طلاق بدهی جن ها او را می برند و از ما 10 روز مهلت خواست تا جن ها را مهار کند. خانواده ام گفتند تو که 12 سال صبر کردی این 10 روز را هم صبر کن اما در این ده روز کتک ها شدیدتر بود طوری که جای زخمها گوشت اضافه می آورد حتی سقف دهانم را زخم کرده بودند و موهای سرم را کنده بودند . چند بار مرا که کتک می زدند دختر کوچکم برای طرفداری به سمت من دوید اما آنها دخترم را زدند.پس از اجرای حکم طلاق جن ها خوشحال بودند بعد از آن چند بار به منزل همسرم رفتم تا کارهایش را انجام دهم و خانه اش را مرتب کنم اما جن ها با عصبانیت سراغم آمدند و دندان قروچه می کردند . بعد از طلاق که به خانه پدرم به همراه دو دخترم برگشتم دیگر آنها سراغم نمی آیند ومرا نمی زنند. تا چند وقت احساس دلتنگی به آنها دارم اگر بخواهم می توانم آنها را ببینم .


زن شناسی

ارسال  شده توسط  مسعود اولیایی در 86/10/30 12:0 صبح

سلام به همه کسانی که از این وبلاگ دارن بازدید میکنن.

 

 

 

 زن و ا‍‍ژدها هر در خاک باد *** جهان پاک از این هر دو ناپاک باد                  

 

 

 

 

  دوستان من در اینجا قصد دارم  تا جایی که میشه شما رو با موجوداتی عجیب و فوق العاده کثیف و مرموز آشنا کنم.

امید است که با همکاری هر یک از کسانی که اطلاعاتی در زمینه شناخت ذره بینی (   زنها  ) دارند این وبلاگ به سکویی در جهت رشد فرهنگی و بخصوص اجتماعی مردان تبدیل شود.

                                                                  ((   آمین یا رب العالمین  ))

 

 

 

قصه ام دیگر زنگار گرفت:

با نفس های شبم پیوندی است.

پرتویی لغزد اگر بر لب او،

گویدم دل: هوس لبخندی است.

 

خیره چشمانش با من گوید:

کو چراغی که فروزد دل ما؟

هر که افسرد به جان، با من گفت:

آتشی کو که بسوزد دل ما؟

 

خشت می افتد از این دیوار.

رنج بیهوده نگهبانش برد.

دست باید نرود سوی کلنگ،

سیل اگر آمد آسانش برد.

 

باد نمناک زمان می گذرد،

رنگ می ریزد از پیکر ما.

خانه را نقش فساد است به سقف،

سر نگون خواهد شد بر سر ما.

 

گاه می لرزد با روی سکوت:

غول ها سر به زمین می سایند.

پای در پیش مبادا بنهید،

چشم ها در ره شب می پایند!


   1   2   3   4   5      >